تاریخ: ۲۸ آذر ۱۴۰۳ ، ساعت ۰۱:۳۸
بازدید: ۷۴
کد خبر: ۳۶۲۳۰۹
سرویس خبر : اقتصاد و تجارت

حاج "سیدعلاء‌الدین میرمحمد صادقی" که بود؟

حاج
‌می‌متالز - دهه ۳۰ به میانه نرسیده بود که ماجرایی کم نظیری در تاریخ ایران رخ داد. همزمان با جنبش ملی شدن صنعت نفت کلید اتفاقاتی تازه هم زده شد. گروهی از مردان مبارز برای نفت ملی قیام کرده بودند. کمی دورتر از آنان عده‌ای دیگر نیز بذر مبارزات «اسلام انقلابی» را کاشتند.

به گزارش می‌متالز، قصه ما از سال‌های پس از نهضت ملی شدن صنعت نفت کلید می‌خورد. ماجرا به کمی دورتر بازمی گردد زمانی که میرمحمد صادقی در اصفهان زاده شد.

متولد شده در خانواده‌ایی با اصالت و مذهبی

مردی که سال‌ها بعد به صف مبارزان پیوست و اندکی بعدتر در زمره همراهان روحانیون انقلابی درآمد و کمی دیگر به صف تاثیرگذاران جمهوری اسلامی ملحق شد، متولد اصفهان در خانواده‌ای نه چندان ثروت‌مند بود: «خانواده ما ثروت زیادی نداشت. به همین دلیل من و برادرم از کودکی وارد بازار کسب‌وکار شدیم.» میرمحمد صادقی کودکی را به نوجوانی متصل نکرده بود که راهی بازار کار شد. او برای کسب درآمد و گذران زندگی نیاز به درآمدی داشت که از راه کارگری کسب می‌شد: «برای زندگی ما کسب درآمد لازم بود.»

خانواده میرمحمد صادقی اصالت داشت ولی ثروت هنوز به آن افزوده نشده بود. خاندان میرمحمد صادقی در اصفهان ۱۳۰۰ به تبار خانوادگی شهره بود. گذشتگان آنان جملگی روحانیونی سرشناس بودند. خانواده اصالت خود را از نام‌هایی آشنا گرفته بود. پدر و مادر او هر دو تباری مذهبی داشتند. دومین پسر و چهارمین فرزند خانواده میرمحمد صادفی نیز به چنین ریشه‌ای می‌بالید.

ورود به بازار کار و سرمایه

متولد سال ۱۳۱۰، اما سال‌های بعد خود داستانی تازه را روایت کرد. علاءالدین از سال‌های ابتدای کودکی راهی بازار شد: «ابتدا در کارخانه‌ای کارگری می‌کردم. بعد راهی بازار شدم. در همین سال‌ها به عضویت انجمن تبلیغات اسلامی اصفهان درآمدم.» داستان فعالیت‌های سیاسی علاءالدین میرمحمد صادقی را باید از همین ایام آغاز کرد. او با حضور در نهادی مذهبی و مبارز در اصفهان وارد دنیایی تازه شد:

«انجمن تبلیغات اسلامی اصفهان از سوی علامه ضیاء اداره می‌شد. ایشان روحانی‌ای فرهیخته بودند که زندگی بسیار ساده داشتند و در فعالیت‌های سیاسی هم مشارکت می‌کردند.» سال‌های حضور در اصفهان برای او با دو اتفاق همراه بود که حداقل بیست سال بعد معنای متفاوت یافت. او برای اولین بار شهید بهشتی را در اصفهان ملاقات کرد، دیداری که سال‌ها بعد در جایگاهی دیگر تکرار شد. علاء‌الدین در همین سال‌ها سنگ بنای فعالیت‌های اقتصادی خود را نیز گذاشت.

اصفهان، اما برای پرواز قدری کوچک بود. علاء‌الدین کسب‌وکار خود را به همراه بهاءالدین برادر بزرگ‌تر خود شروع کرده بود. هر دو پس از چند سالی کسب‌وکار در اصفهان تصمیمی مشترک می‌گیرند. آنان باید برای آینده برنامه ریزی می‌کردند و راهی شهری تازه می‌شدند. شهری که رویا‌ها را به واقعیت نزدیک می‌ساخت.

آشنایی با چهره‌های انقلابی و مبارز

کسب‌وکار در تهران آغاز راهی تازه بود. میرمحمد صادقی‌ها کسب‌وکار خود را در حوزه «قماش» آغاز کردند. آنان در سرای «حاج حسن» حجره‌ای برای خود داشتند و تجارت پیشه کردند. فعالیت‌های برادران میرمحمد صادقی هر روز گسترش بیشتری می‌یافت. قماش تنها ابتدای راه بود. اندکی بعد وارد بازار‌های تازه شدند: «آن زمان شیوه فعالیت اینگونه بود که از روستا‌ها به بازار تهران می‌آمدند و هرچه نیاز داشتند. می‌خریدند. آنها عادت داشتند همه نیاز‌های خود را در یک روز تامین کنند. به همین دلیل ما هم تصمیم گرفتیم، هم‌زمان چند کالای مختلف را به آنها ارائه دهیم.» زندگی اقتصادی میرمحمد صادقی‌ها از همین روز‌ها شکلی تازه به خود گرفت. آنان وارد میدانی جدید در اقتصاد ایران شدند. مراجعان به حجره خانواده اصفهانی گاهی «چایی» می‌خواستند و روزی دیگر برای تامین گچ می‌آمدند و برخی مواقع سیمان طلب می‌کردند. علاءالدین روایت می‌کند: «همین خواسته‌ها موجب شد ما برای تامین نیاز آنها وارد حوزه‌های مختلف کاری شویم.» میرمحمد صادقی به کسب‌وکار خود رونقی داده بود. حجره‌ای آنان در سرای حاج حسن همراهی دیگر پیدا کرده بود. انباری هم کمی آنسوتر اجاره شد تا تمامی کالا‌ها در اختیار میرمحمد صادقی‌ها باشد.

زندگی سیاسی خانواده نیز سال‌ها قبل در اصفهان کلید خورده بود. میرمحمد صادقی‌ها به سبک تمامی بازاریان فعالیت‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی را درهم آمیخته بودند. گروه اصفهانی‌ها شکل می‌گرفت. میرفندرسکی و بهادوران نیز به جمع آنان افزوده شدند. حضور علاءالدین میرمحمدصادفی در تهران با جنبش ملی شدن صنعت نفت همراه بود. آنان همراه دیگر بازاریان در جنبش شرکت داشتند ولی اصل قصه از روز‌های دهه ۴۰ آغاز شد، ایامی که آیت‌الله بروجردی رخت عافیت پوشید و آیت‌الله خمینی (ره) ردای مرجعیت به تن کرد: «امام خمینی (ره) را پیش از این ندیده بودم. پس از فوت آیت‌الله بروجردی به قم رفتم. آنجا در مورد مرجع آینده حرف و حدیث‌های بسیاری بود ولی گروهی می‌گفتند آیت‌الله خمینی (ره) از هرنظر برای کسب این مقام شایسته است. در یکی از همین جلسات آدرس محل تدریس آیت‌الله خمینی را گرفتم.» دیدار اول اینگونه شکل گرفت. آیت‌الله خمینی (ره) به صورت رسمی مرجع تقلید شد.

ایجاد اولین صندوق قرض الحسنه در ایران

اولین صندوق قرض الحسنه اسلامی با نام ذخیره جاوید چنین شکل می‌گیرد. علاء‌الدین میرمحمد صادقی به سرعت وارد بازی قرض الحسنه‌ها می‌شود. صندوق ذخیره جاوید اندکی بعد تاسیس می‌شود و مدام بر تعداد قرض الحسنه‌ها افزوده می‌شود.

دستگاه اطلاعاتی حکومت پهلوی قرض الحسنه‌ها را به عنوان نهاد‌های مالی جنبش اسلامی شناسایی می‌کند. بخش نامه‌ای به شهربانی از سوی ساواک صادر می‌شود تا مجوز قرض الحسنه را به نام گروهی صادر نکنند. در میان نام‌های مورد نظر ساواک یکی هم علاءالدین میرمحمد صادقی بود. اما قطار انقلاب سرعت گرفته بود و دیگر جنبش قرض الحسنه‌ها به اعتصابات رسیده بود.

نگرانی بازار و مردم در مورد اعتصابات هر روز افزایش می‌یافت. نهال نورسته انقلاب در پاییز شکوفه داده بود ولی اضطراب‌ها باقی بود. گروه بازاریان مسلمان به همراه مبارزانی مانند رجایی، باهنر و یدالله سحابی در اندیشه ساماندهی اعتصابات بودند. بازهم جلسه‌ای در منزل علاءالدین میرمحمد صادقی تشکیل می‌شود. این بار جلسه مهمان ویژه‌ای هم داشت. چهر‌ه‌هایی از نهضت ملی-مذهبی‌ها میهمان میرمحمد صادقی بودند. سحابی و بازرگان دو نام شناخته شده در کنار رجایی و باهنر همگی در یک نشست حاضر می‌شوند و… .

عناوین برگزیده