میمتالز؛ یادداشت ایرج فاضلبخششی، در این میان منابع معدنی و انرژیهای تجدیدناپذیر مهمترین چالش است و کشورهای با مدیریت بهتر و توان اقتصادی تلاش میکنند تا در تجارت جهانی سهم کمتری از منابع تجدیدناپذیر خود را وارد بازار خارج از کشور خود کنند و در جذب این نوع منابع از دیگر کشورها تلاش میکنند.
یک مثال ساده میزان تولید سنگ آهن خام از منابع سنگ آهن درایالات متحده آمریکا است. این کشور بر اساس آخرین گزارش در سال ۲۰۲۳ برای تولید حدود ۹۰ میلیون تن فولاد، حدود ۴۴ میلیون تن سنگ آهن خام استخراج کرده است (U.S. GEOLOGY SURVEY COMMODITY SUMMARIES JANUARY۲۰۲۴). کشور آمریکا حدود ۳ میلیارد تن ذخیره سنگ آهن دارد. در سال ۲۰۲۳، مصرف فولاد آمریکا ۹۳ میلیون تن گزارش شده است (U.S. Geological Survey, annual apparent consumption).
نه تنها در مورد سنگ آهن، بلکه برای تمام منابع تجدیدناپذیر کشور نیاز به استراتژی بلندمدت است. برای تهیه این استراتژی لازم است تا سهم یارانه انرژی و ارزش مواد خام اولیه در محصولات صادراتی شناساسی شود و مزیت واقعی از مزیت تحمیلی تفکیک شود. در غیر این صورت ممکن است کشور با دو چالش اساسی روبهرو شود: اول اینکه سود غیرمعقول در صادرات ایجاد شود که سبب حرکت جریان سرمایهگذاری در مسیرهایی میشود که با حذف یارانه یا مزیت کاذب ایجاد شده علاوه بر سرمایهگذاری، کشور دچار بحران شود؛ و دوم اینکه منابع تجدیدناپذیر کشور با سرعت بیشتری به اتمام میرسد و این چالشی بزرگ پیش روی آیندگان خواهد گذاشت.
بدیهی است سهم یارانه انرژی و ارزش مواد خام اولیه در محصولات صادراتی، نیاز به کار کارشناسی فراسیاسی دارد تا پژوهشگران بتوانند با دادههای درست، این سهم و اثرات بلندمدت آن را برای کشور مورد مطالعه قرار دهند، به ویژه در بخش انرژی که میتواند درآمد پایدارتری ایجاد کند.
به عنوان مثال از نیاز به این بررسی، به مورد ساده شده فرضی زیر اشاره میشود:
حاشیه سود تولید یک محصول صنعتی انبوه در دنیای امروز در گزارشهای امکانسنجی تعریف میشود (با کنار گذاشتن مورد استراتژی بودن یک محصول) با توجه به سودهای بانکی (در شرایط غیرطبیعی ایران) یک محصول با حاشیه سود بیست تا سی درصد، یک تولید اقتصادی است. حال اگر کارخانه یا صنعتی اعلام کند که با ظرفیت زیر ۷۰ درصد، سودده است این بدان معنی است که این سود حاصل عملیات تولید نبوده و واقعی نیست بلکه حاصل از یارانه در بخشهای مختلف در بخش هزینه تولید است و از سوی دیگر نشانگر این است که سرمایهگذاری سی درصدی مربوط به اضافه تولید، سرمایه بدون بازگذشت بوده که هزینه آن نیز در همین ظرفیت هفتاد درصدی تامین شده است و در این شرایط ممکن است ذهنیت طرح توسعه نیز شکل گیرد.
حالا باید دید مزایا و معایب این کارخانه و صنعت چگونه است و برنامه توسعه و یا نگهداری آن چگونه باید باشد تا صنعت و کشور دچار بحران نشود.
البته مثال بیان شده، بسیار سادهسازی شده است و عوامل دیگری نیز در بررسی دقیق یک صنعت لازم است تا مورد توجه قرار بگیرد.
در پایان یادآور میشود آیندهنگری مهمترین چالش کلان در صنعت و مدیریت منابع تجدیدناپذیر مهمترین وظیفه مسوولان کشور است.